چه سالها در انتظار ذوالفقار حیدری
تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری
نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم