عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری