فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
سر در بغل، باید میان جاده باشی
پیش از شهادت هم به خون افتاده باشی
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
بهسوی علقمه رفتم که تشنهکام بیایم
وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید