ما از غم دشوار تو آسان نگذشتیم
ماندیم بر این عهد و ز پیمان نگذشتیم
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بر مزاری نشست و پیدا شد
حس پنهان مادر و فرزند
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم