سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست