«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود