گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی