حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان