من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
پای زخم آلود من! طاقت بیاور میرسی
صبح فردا محضر ارباب بیسر میرسی
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
زمین تشنه و تنپوش تیره... تنها تو
هزار قافله در اوج بیکسیها تو
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست