یکباره میان راه پایش لرزید
مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
همه از هر کجا باشند از این راه میآیند
به سویت ای امینالله خلقالله میآیند
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد