نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم