نبود غیر حرامی، به هرطرف نگریست
ولی خروش برآورد: «یاری آیا نیست؟»
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید