ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
کربلا
شهر قصههای دور نیست
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
چرا و چرا و چرا میکشند؟
«به جرم صدا» بیصدا میکشند