صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را