در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما