تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
فیض بزم حق، همیشه حاضر و آماده نیست
ره به این محفل ندارد، هر که مست باده نیست
گفتند از صلح، گفتند جنگ افتخاری ندارد
گفتند این نسلِ تردید با جنگ کاری ندارد
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
دیدم به خواب آن آشنا دارد میآید
دیدم كه بر دردم دوا، دارد میآید