این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی