رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
کجاست زندهدلی، کاملی، مسیحدمی
که فیض صحبتش از دل بَرَد غبارِ غمی
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود