تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست