هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست