ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی