بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
ای که وجود پاک تو آیینۀ زهراست
هر جا تو باشی اسم بابایت علی آنجاست
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند