بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند