سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی