در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
گفتند: که تا صبح فقط یک راه است
با عشق فقط فاصلهها کوتاه است
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
زبان به مدح گشودن اگرچه آسان نیست
تو راست آن همه خوبی که جای کتمان نیست
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
فرق مادر شهید
با تمام مادران دیگر زمین
خاموشی تو رنگ فراموش شدن نیست
در ولولۀ نام تو خاموش شدن نیست
دوباره عطر گل یاس در حرم پیچید
و قلبها شده روشن در آستانۀ عید