دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را