گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم