گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
دل و جانم فدای حضرت دوست
نی، فدای گدای حضرت دوست
ماییم ز قید هر دو عالم رَسته
جز عشق تو بر جمله درِ دل بسته
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید