من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش