سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش