باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش