از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت