از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت