بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را