گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را