بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟