باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید