تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را