ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
یا ازلیَّ الظُّهور، یا ابدیَّ الخفا
نورُک فوقَ النَّظر، حُسنُک فوقَ الثنا
ما طائر قدسیم، نوا را نشناسیم
مرغ ملکوتیم، هوا را نشناسیم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت