شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها