بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد