سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی
سلام بر تو که مقبولِ آستان خدایی
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
چشمۀ دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل، بیتو آفتاب ندارد
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
آن سو، همه برق نیزه و جوشن بود
این سو، دلی از فروغ حق روشن بود
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
راه گم بود، اگر نام و نشان تو نبود
اگر آن دیدهٔ بر ما نگران تو نبود