به ایستادن، آن دم که سنگ میبارند
به کوه بودن، آن لحظهها که دشوارند
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیشِ خداست
به جان هرچه عزیز است، سیدالشهداست
دگر چه باغ و درختی بهار اگر برود
چه بهره از دل دیوانه یار اگر برود
تو را به جان عزیزت قسم بیا برویم
بیا و در گذر این وقت شب کجا برویم؟
مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم
هنوز غرقهٔ امواج سرد اروندم