گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تیغ از تو طراوت جوانی میخواست
خاک از تو شکوه آسمانی میخواست
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
نمیجنبد ز جا مرداب کوفه
چه دلگیر است و سنگین، خواب کوفه
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد
این هفته نیز جمعۀ ما بی شما گذشت
آقا بپرس این که چه بر حال ما گذشت!