محمد است و علیست آری
به خُلق و خَلق و به قد و قامت
ماه محرم است و دلم باغ پرپر است
در چشم من، دوباره غمی سایهگستر است
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شبهای من