هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
تمام همهمهها غرق در سکوت شدند
خروش گریۀ او شهر را تکان میداد