باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت