جان داد که در امان ببیند ما را
خالی کند از یزیدیان دنیا را
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها
زنده است همچنان، زنده است بین ما
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده