دوباره سرخه تموم دفترم
داره خون از چشای قلم میاد
شکوه تاج ایمان بر سر ماست
شجاعت قطرهای از باور ماست
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده