من به غمهای تو محتاجتر از لبخندم
من به این ناله به این اشک، ارادتمندم
چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
با زخمهای تازه گل انداخت پیکرش
تسلیم شد قضا و قدر در برابرش
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست